پيام دوستان
+
سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
کلبه تنهايي*مريم*
12:12 صبح
اسپايکا
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
اسپايکا
از همون اول ميخواستم پيشرفته بودن رو به هر کس که مياد تو وبم القا کنم :D
اسپايکا
{a h=Neginpoem}2اشعار{/a} سلامت باشين من ميام گهگاهي سر ميزنم شمام بيايد :)
کلبه تنهايي*مريم*
سن وبلاگم چنان رفته بالا حس ميکنم اينجا وطنم بوده ترک کردم
+
يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
کلبه تنهايي*مريم*
12:10 صبح
10 فرد دیگر
87 فرد دیگر
+
هوالرحمن
آدمي بغض روي بغض ساخته شد ...
نگاه کن
همين زانو هايش ،
بغض هايي هستند که از گلو پايين رفتند و گير کردند وسط قدم هايش ...
و آدم ، درست از همانجا خم شد ... !
#ساجده_شيرين_فرد .
+
+
گاهي دلت ميخواهد
به اندازه ي تمام دنيا
از غوغاي *واژهـ ها* به سُـکوت عليه السلام پناه ببري
و گاه ميخواهي بلندترين واژه هـايَت را
بر سر دنيا *فريـاد* بزني
و دست آخر
هروله کنان ميان سکــوت و فريــاد
با خود زمزمه کني:
*«وَ تِلکَ الاَيّامُ نُداوِلُها بَينَ النّاس»*
.
.
آفتابــ
پيام رهايي
103/2/2
+
هُوَ الصبور...
من انتظار کشيدن را بلد نيستم
اما اين را خوب ميدانم...
وقتش که برسد
تو خوداَت ميآيي،
«*نا گَـ ـهان*»...
در من *شِـ ـعر* ميشَوي...
و از لَبـ ـهايم *سَرازيـ ـر*...
.
.
آفتابــ
پيام رهايي
103/2/2
+
[تلگرام]
+
من سالـ ـهاست که *نيستـ ـم*!
نيستم که بدانم
تمام هستي
شما را فَريـاد ميزند
چه بيچـ ـاره من
که خويش را
از اين همه حضـور
*دَريـغ* کردهام
آقا جان...
.
.
آفتابــ:(
پيام رهايي
103/2/2
2 فرد دیگر
22 فرد دیگر
+
بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
mariii
103/1/29
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور ميشويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم ميشود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
اما اين توهم ات بزرگترين هديه عمرم بود چراکه مني که بايد تيمارستان مي رفتم عده اي از سر کنجکاوي اين ديوانه را وارد بازي کردند و توپ خنديدن و آخر مي دانستند عاقبتم گفتند خود خواسته اي به سلامت من ام مي گويم بر منکر اش لعنت ولي من کسي نبودم که از عاقبت ام بي خبر باشم من درست است براي خودم پز دادم و از يارانم گفتم ولي مي دانستم به زودي حقيقت جاي خود را به توهم مي دهد الحمدالله
خداوند ديگر از من طلبي ندارد که پس گيرد خدايا شاهد باش که من هيچ از تو نگرفتم که بخواهم فردا مديون شوم با دست خالي آمدم دست پر راندي مرا ولي گناهانم را چند دقيقه اي تاخير انداختي ولي دمت گرم به خودم برگرداندي حالا وقتي پايم را در زندان گذارم از تو تشکر پي کمم چون از اين زندان بيرون مي خواهم فرار کنم خودم هم خسته ام از بس فال گرفتم و اين فايلها همه ديوانه ام کرده خسته ام جان ندا
+
روي تو کس نديد و هزارت رقيب هست
در غنچهاي هنوز و صدت عندليب هست
گر آمدم به کوي تو چندان غريب نيست
چون من در آن ديار هزاران غريب هست
كيوان گيتي نژاد و
103/1/28
خوشا بر تو اي اميد امروز بشر سلان بر تو اي ماه فروزان وطن صلوات بر تو و خاندان اطهر و پاک تو باد محشر است آن خجسته روزي که استوار بر قامت توشد مرجع رويين تن و سلاله پاک ولايت حيدر حي و صالح امت شرح ديوان و مکتب حيدري ماست فرزند صالح و باصرش سيد مجتبي حرمت دين و آئين ذوليمين ماست کور باد هر که اين مقام اين صولت توان ديدن نداشت
كيوان گيتي نژاد و
103/1/28
كيوان گيتي نژاد و
103/1/21
عيد فطر عيد اصلي ما مسلمين است آنانکه نوراليقين را ديدند و پرستيدند و کوروش رو طلب کردند نه الله تبارک و تعالي را ايشان همان قوم تموذند که يد الله را به يدالشيطان نمي سپاردند و دل ولي خدا را نمي شکستند.عيد فطر تنها عيد ما مسلمين است و نوروز يک آئين مهرورزي است که بهار را به عنوان آغاز فصل رويش و نو شدن بايد گرامي داشت.
+
هو الشّهيد
*
تو در قنوت مگر از خدا چه خواسته اي
كه اينچنين پر و بالت تمام سوخته است
تو مست اينطرف افتاده اي سراپا خون
و آنطرف تهي از باده ... جام سوخته است
چه بيت زيبايي في البداهه ساخته اي !!
تنت چنان غزلي ناتمام سوخته است
*
#زين_العابدين_آذرارجمند
#لنگرودي
كيوان گيتي نژاد و
103/1/20