سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آگاهترین مردم به خود، بیمناکترین آنها از پروردگارش است [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :43
بازدید دیروز :24
کل بازدید :152487
تعداد کل یاداشته ها : 69
103/9/4
3:44 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
مهدی مسکین[793]

خبر مایه
بایگانی وبلاگ
 
مرداد 92[22]
پیوند دوستان
 
عطر ظهور بشنو این نی چون حکایت می کند لحظه های آبی( سروده های فضل ا... قاسمی) دفتر شعر من .... >> لــبــخــنــد قـــلـــم << در انتظار آفتاب دلنوشته من ... غَیث upturn یعنی تغییر مطلوب عشق است زنده یاد ناصر خان حجازی و استقلال هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق گل رازقی **دختر بهار** خسته عشق لیلای بی مجنون قاصدک برادرم ... جایت همیشه سبز خواهد ماند ღ ツ هــر چــی کــه بخــوای ツ ღ جاده صدایم کن... قعله alone رایان چوب پارمیدای عاشق افســـــــــــونگــــر غزلستان عاشقی قیدار شهر جد پیامبراسلام سکوت خیس فانوس عشق گل نیلوفر سپیده خانم حسبان یا صاعقه گل باغ آشنایی ...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست پستِ دل کلبه بصیرت *تنهایی من* بلوچستان دخترک خنده رو :) داروخانه دکتر سلیمی کارشناس ارشد اقلیم شناسی در برنامه ریزی محیطی چلچراغ شهادت هــیــــچ راهــ فـــــراریــــ نــیــسـت عاشقانه ای برای عشقــــــــــم اسپایکا توس بازار واجب فراموش شده اشک می بارد زچشمم.شور شور است ► o▌ استان قدس ▌ o ◄ سرباز صفر آقا پرپر حرف هایی از زبان منطق و احساس ...تاا خدا بهارانه تسبـیـ ـ ـ ـ ــح واژه ها نگاهی نو به مشاوره طب سنتی@ سخن آشنا منجی بشر رهگذر تصویر سازی و طراحی کتاب کودک 09128546268 09128546268 وبلاگ آموزش آرایشگری مشاور دختران حوا مریم و مطهره جور وا جور حبیبی حسین ... ..:.:.سانازیا..:.:. چشمـــه ســـار رحمــت عشق الهی یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ دلدارا پناه خیال جوک بی ادبی قاتی پاتی صراط مستقیم برترین لحظه ها ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی جبهه مقاومت وبیداری اسلامی مقبلی جیرفتی نگاه خیس بی تو ... تنهایی......!!!!!! جوکستان بی تربیتی شادیهای کوچک یک خانم خونه دار کودکانه دل پرخاطره ایوون رویا farzad almasi فصل رویش هستی :))))) سارا احمدی یه دلتنگی-یه دلنوشته-یه عکس-یه عاشق مسیر عرشیان بیصدا ترازسکوت... جنون قلم تنهایی .: شهر عشق :. زیر سایه آفتاب پیامنمای جامع هفت آسمان دلبستگی امام زمان"عج" به امام"ره" و شهدا تنهای تنها ریحانه گل دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی آقاسیدبااجازه... ماتاآخرایستاده ایم کونگ فو پرتوآ وبلاگ گروهیِ تَیسیر گیسو کمند نـــرگــــس 1 کارشناس مدیریت دولتی خاطرات یک خبرنگار *دلنوشته های خاص* المهدی قزوین آبیک 1450 Jaeger Science nazbano ارمغان تنهایی تـلاطـم ارونـد علی پیشتاز دلتنگ احساس تو ابـــــــــــرار شیمی برای زندگی کوثر ولایت صورت و سیرت انسان در قرآن عاشقانه چشم های منتظر دنیا سیب گلاب *bad boy* تنها نون و ریحون خاطرات و دل نوشته های دو عاشق دریای آبی عاشقتم فلانی غزل عشق * لـحـظــــه هــای بــارانی * آوای من فروشگاه اینترنتی حجاب و عفاف "یا صاحب الزمان" گوناگون یاران همیشگی امامت پرستاری 91 زندگی رسم خوشایندیست ^ــ^ ||تسنیم|| ^ــ^ آخرت من شبیر مرام و معرفت سوره777 درس های زندگی عاشقتم به یاد او من.تو.خدا طب سنتی .•°♥°•دنیای شیرین من•°♥°•. محمدرضا جعفربگلو صدای دل... .:پرستــوی خیــــال:. عشقی به پاکیه عشق شیرین و آبتین بامزه دنیای پیچیده ی امروز شهید صاحبعلی جعفرزاده یامهدی دل نوشته دانستنی هااااااااااا منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش زیبای کربلا قدرت کلمات فتح طلسم ها حرم... چکامه های نایاب حجاب ناب ::شوق شهادت:: خلوتگه راز **عاشقانه ها** شلوغ پلوغ خدمات کامپیوتری ولیعصر (عج) روستای باغ آسیا کنیززهرا زندگی شیرین بابای آسمانی... جرانوش شهریار کوچه ها ❤❤ بــروبــکـس بــاحــال ❤❤ قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری روی بال فرشته ها اسیرعشق من یک خبرنگارم ... ترخون عشق پنهان عاشقانه ها امام زمان دریایی از غم دلم گرفته ##@خانه ارواح@## tak & tanha انتظار ... چشمای خیس دلنوشته های من غائب مشکات نور الله یه روز خوب میاد ... free_all * نیلوفر * مهدی یاران دست نوشته های یک شخص حقیقی ژیگول سایت حقوقی قانون ایران + www.LawIran.ir اســــرارِ وجـــود گل یا پوچ؟2 شـــــــیـــشـــــه ی نــــــــــــازک تنـــــــــــــــــــهایی story تا غدیر پسران علوی دختران فاطمی واذکر ربک اذا نسیت چهارفصل کلک مهتاب sajadb.tk آبی دلان 2 نبض احساس زنگ عربی ...I am alone تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل بزرگترین سایت خنده بازار|عکس خنده دار|اس ام اس|دانلود آهنگ اصلاحات وبلاگ شخصی محمد چی شده اون همه احساس ....اینو هرگز نمیدونم (◕‿◕ یک بغل فاصله گل خشک ... و همچنین گزیده ای از اشعار پسانیمایی شورای دانش آموزی شهرستان سیسی نت سرای الماس خانلق اس ام اس دنیا دل پر خاطره ღ آشـــــــ ـکیمـ ღ باهماد ایران هرکس منتظر است... **** profosor جوان امروزی دهکده کوچک ما حمید49 انصارالمهدی(عج) حقیقت خدای عشق و خنده اشعار dard del شراب طهور تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم دل خوش انجمن محرمانه مدوزیبایی♥ قرار عاشقی I AM WHAT I AM عاشقانه ஜ هواداران نیوشا ضیغمی دختر آفتاب ஜ سرباز علی (ع) FaryadBiiiseda شکیبا PARINAZ پـــــــــلاکــــــــــ✌سنگر Tarranome Ziba دوعاشق عشق وجودنداره ✖√ناگفته های دختر تـ❤ـنها √✖ سیرت پیشگان طنین پاتوق دختر و پسرای ایرونی چتری شکسته اقیانوس مطلب #دنیای من# English teacher رو ی ــآےخـ ی ـســـ ):): فراموش شده _دخترک دی اسرا آوای عشق some one... ولایت عشق Bab boy راه زنده،راه عشق تشنه ی شوکران غزلیات محسن نصیری(هامون) دورهمی چرا؟ وب سایت شخصی یاسین گمرکی جوک بی تربیتی ♥♥♥ MY LOVE ♥♥♥ داستان عاشقانه... جبهه وولایت هرچی بخوای نیلو و بروبچ... تنهایی غربت امید...زندگیـ...منـ Sange Sabor عاشق رها دل نواز زندگی شیرین عکسهای سریال افسانه دونگ یی اینجا همه چی درهمه

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن

گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران‌ها

رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد

دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود

وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست

می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست

 


  
  

گفت دانایی که: گرگی خیره سر،    

    هست پنهان در نهاد هر بشر!...

هر که گرگش را در اندازد به خاک      

  رفته رفته می شود انسان پاک

  وآن که با گرگش مدارا می کند    

      خلق و خوی گرگ پیدا می کند

  در جوانی جان گرگت را بگیر!    

   وای اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیری، گر که باشی هم چو شیر   

   ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می درند    

    گرگ هاشان رهنما و رهبرند...

 وآن ستمکاران که با هم محرم اند    

    گرگ هاشان آشنایان هم اند

گرگ ها همراه و انسان ها غریب     

  با که باید گفت این حال عجیب؟


  
  

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.

به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»

آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»

زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»

آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.

شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»

زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و

نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و

گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»

فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»

عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»

پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! »

آری... با عشق هر آنچه که می خواهید می توانید به دست آوردید


  
  

سوال یک دختر بچه 8 ساله شیعه از مدیر اهل سنت خود، باعث شد تمام کارشناسان شبکه‌های وهابی، جوابی جز سکوت، برایش نیابند:

 

ما در کلاس که 24 نفر هستیم، معلم ما وقتی میخاد از کلاس بیرون بره، به من میگه: خانم محمدی، شما مبصر باش تا نظم کلاس به هم نریزه و به بچه‌ها میگه: بچه‌ها، شما گوش به حرف مبصر کنید، تا من برگردم.

 

شما میگید پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد!

 

آیا پیامبر صلی الله علیه و آله، به اندازه معلّم ما،بلد نبود یک مُبصِر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی بهم نریزد؟!

 

جواب مدیر اهل سنت به دانش‌آموز شیعه: برو فردا با ولیّت بیا، با او کار دارم!

 

دانش‌آموز رفت و فرداش با دوستش آمد. مدیر گفت: دختر چرا ولیّتو نیاوردی؛ مگه نگفتم ولیتو بیار؟ دانش‌آموز گفت: این ولیّ منه دیگه؛ مدیر عصبانی شد و گفت: منظور من سرپرستته، پدرته، رفتی دوستتو آوردی؟

 

دانش‌آموز گفت: نشد دیگه اینجا میگی ولی یعنی سرپرست، پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید: معنی ولی، میشه دوست.


  
  

1 - هرکس، آنچه را که دلش خواست بگوید، آنچه را که دلش نمی خواهد می شنود...

 

     2 - بجای آنکه به تاریکی لعنت فرستید، یک شمع روشن کنید! 

 

 

      3 - امید، درمانی است که شفا نمی دهد، ولی کمک می کند تا درد را تحمل کنیم...

 

 


  
  

روزى شش نفر مرد زنا کردند، آنان را جهت صدور حکم شرعى و الهى بحضور خلیفه دوم آورده بودند، تا دستور مجازات آنها را دریافت کنند خلیفه دوم با عصبانیت گفت : هر شش نفر آنها را سنگسار کنید.

 

ولى على (علیه السلام ) فرمود: اى عمر، حکم بر خون و مال مردم نباید این قدر ساده باشد!! خوبست دستور دهى پیرامون زندگى این شش مرد گناهکار بررسى به عمل آورند، خلیفه دوم فرمایش على (علیه السلام ) را اطاعت کرد.

 

معلوم شد که نفر اول مردى مسیحى بود که با زنى مسلمان هم بستر شده بود.

على (علیه السلام ) فرمود گردنش را بزنید زیرا این مرد ذمى بود و در پناه حکومت اسلامى زندگى مى کرد و با این تعدى قرار ذمه را درهم شکست .

نفر دوم ، مردى زن دار بود و زنش هم در کنارش به سر مى برد لذا على (علیه السلام ) فرمود: بنا به فرمان قرآن سنگسارش کنند.

نفر سوم ، مردى عرب و مجرد بود و مجازاتش هم صد ضربه تازیانه بود که حضرت حکم را فرمود.


نفر چهارم ، برده اى بود که مرتکب زنا شده بود لذا مجازات بردگان نیمى از مجازات احرار است . حضرت فرمود: بیش از پنجاه ضربه شلاق کیفر ندارد.


نفر پنجم ، پسرى بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود على (علیه السلام ) دستور داد که تعزیرش کنید یعنى تنبیهش کنند تا دیگران از این غلطها نکنند.


نفر ششم ، را حضرت دستور داد آزادش کنند چرا که آن مرد دیوانه بود اینجا بود که عمر به على (علیه السلام ) عرض کرد: لا ابقانى الله بعدک یا على ، پس از تو خدا زنده ام نگذارد زیرا اگر تو نباشى به لغزش هاى بزرگى دچار خواهم شد.


  
  

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست


 


بــی وضــــو در کوچـــه لیلا نشســـت


 


                     عشق آن شب مست مستش کرده بود


 


                             فــــارغ از جـــام الــستــش کــــرده بــــود


 


ســجـده ای زد بـــر لــــب درگــاه او


 


پــــُر ز لـــیلــا شـــــد دل پـــــر آه او


 


                    گـــفت یا رب از چه خوارم کرده ای


 


                    بــــر صلیب عـــشق دارم کرده ای


 


جـــــام لیلا را به دسـتـم داده ای


 


وندر این بازی شــکستم داده ای


 


                    نشتر عشقش به جانم می زنی


 


                    دردم از لیـلاســـــت آنم می زنی


 


خسته ام زین عشق، دل خونم نکن


 


من کـــه مجنونم تو مــــجنونم نــکن


 


                    مــــرد ایــــن بـــازیــچـه دیگر نیستم


 


                    این تو و لـــیلای تو... مــــن نیستم


 


گــــفت ای دیــوانه لــیلایــــــت منم


 


در رگ پنهان و پـــیــدایـــت منـــــم


 


                    ســــالها بــــا جــــور لیلا ســـاختی


 


                    من کنارت بـــــودم و نـــشناخـــتی


 


عــشق لــــیلا در دلـــت انـــداختم


 


صد قمــــار عشق یکجا بـــاخـــتم


 


                    کـــــردمـــت آواره صــــحرا نـــــشد


 


                    گفتم عاقل می شوی اما نــشد


 


سوختم در حسرت یک یـا ربــت


 


غیر لیلا بــــــر نــــیــامد از لــبت


 


                    روز و شب او را صـــدا کردی ولی


 


                    دیدم امشب با مـنی گفتم بلی


 


مطمئن بودم به من سر می زنی


 


در حــــــریم خانه ام در می زنی


 


                    حــــال این لیلا که خوارت کرده بود


 


                    درس عشقش بی قرارت کرده بود


 


مرد راهش بـــاش تا شاهت کنم


 


صد چو لیلا کشته در راهت کنم

 

 


  
  

مجنون هنگام راه رفتن کسی را به جز لیلی نمی دید. روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود

 

و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد زد:

 

«هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ »


مجنون به خود آمد و گفت: «من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم.

 

تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه دیدی که من بین تو و خدایت فاصله انداختم؟»


  
  

 

نام

 

نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد 
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن  اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع)  مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع)  ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد 
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت  
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد  مختار او را با آتش سوزاند
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و دستور داد بر بدنش تاختند تا به هلاکت رسید

  
  
<      1   2   3   4   5      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ "‏چهار چیز است که نمی‌توان آن‌ها را بازگرداند... سنگ ... پس از رها کردن! حرف ... پس از گفتن! موقعیت... پس از پایان یافتن! و زمان ... پس از گذشتن!‏"
+ کوه باآن بلندی رتبه ای پیدانکرد،جاده باافتادگی ازکوه بالامیرود
+ وقتی می خواهی چیزی را تخریب کنی، خوب به آن حمله نکن، بد از آن دفاع کن
+ سلام دوستان عزیزم . از همه ی کسانیکه تولد بنده رو بهم تبریک گفتن تقدیر و تشکر میکنم و دست همه ی آنها رو میبوسم . ان شاء الله همتون هم تو زندگیتون و هم تو تحصیل موفق و پیروز باشین و همیشه شاد و خرم و سر زنده باشین . مهدی مسکین از تبریز